♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بحثمان كه ميشد حرفهاى دلمان را به زبانِ آهنگ براى يكديگر ميفرستاديم من با ترانه هاى انتخابى ام تصدقش ميرفتم و او تا ميتوانست ناز ميكرد آنقدر اين بازىِ شيرين ادامه داشت تا مجبور ميشدم برايش بنويسم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ من شدم مثه دختر بچه ای ک میدونه تنها بیرون رفتن تو این سن واسش خوب نیس اما حسرت بیرون رفتنای دختر همسایشونو میخوره من شدم مثه پسری ک میدونه سیگار واسش خوب نیس اما می کشه اون لعنتی و دور از چشم باباش من میدونم ته این رابطه ب جایی نمیرسم با تویی ک ن دلت گیره ن پات بند،اما بازم می پذیرم هیچ وقت نبودن هاتو،هیچ وقت نخواستن هاتو من همه اینارو میدونم اما بازم ب خواستنت ادامه میدم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مائده غضنفری
oOoOoOoOoOoO هی می نشینیم می گوییم اگر خوشگل تر بودم اگر پولدار تر بودم اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم اگر از کشور خارج میشدم اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم لابد اِل میشد و بِل میشد ولی این خبرها نیست و ما این را دیر میفهمیم شاید ده ها سال دیرتر زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان ، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم از زندگی عشق بخواهیم عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد oOoOoOoOoOoO دكتر احمد حلت
*0*0*0*0*0*0*0* تازگیا دارم با خودم فکر میکنم که،چقدر نامه های غمگین چقدر حرفهای ناامید کننده...چقدر گریه...بسه دیگه...چرا زاویه ی دیدمو عوض نکنم؟ میخوام به احساسی که بهش دارم افتخار کنم میخوام از اینکه دوسش دارم احساس شادی کنم خدا رو هم شاکرم که همچین کسیو دوست دارم و نه کس دیگه ای رو کسی رو دوست دارم که از نظر همه چیز بهترینه هیچ عیبی نمیتونه داشته باشه،خودش بی نقص ترین آدمه روی زمینه دیگه نمیخوام فکر اینکه چقدر ازم دوره منو به گریه بندازه اینو میدونم که هیچ وقت نمیتونه از قلبم بیرون بیاد؛همینطور اینم میدونم که پاک کردن خاطراتش محاله میخوام برای همیشه تو خاطراتم بمونه اما فقط میخوام از ذهنم بیرون بره فقط میخوام گاهی اوقات به یادش بیفتم اشکالی نداره که دلم براش تنگ میشه اشکالی نداره که فکر اینکه ماه ها نمیتونم نه ببینمش و نه صداشو بشنوم به گریه بندازتم اشکالی نداره که موقع نزدیک شدن بهش استرس میگیرم و از درون گرمای شدیدی رو حس میکنم اشکالی نداره که بازم هر شب دربارش مینویسم فقط همین به خاطر اینکه دیگه ازش دورم گریه نکنم همین به این که قلب من پیش اونه افتخار میکنم همین که از من خاطراتی تو ذهنش تا ابد میمونه همین که از من برای روز تولدش یادگاری داره و همین که اینو میدونم که هیچ وقت عشقش نمیتونه از قلبم فرار کنه...راضیم *0*0*0*0*0*0*0* Sepideh.MJ
o*o*o*o*o*o*o*o پاهامو روی تخت میزارم و آروم دراز میکشم...گل رز کاغذی ای که یکیش را به تو داده بودم را از گوشه ی تختم برداشتم و در دست گرفتم.نگاهش که کردم،تمام گلبرگ های کاغذیش گویی چهره ی زیبای تو را به تصویر کشیده بودند بوسه ای بر روی گلبرگهایش زدم و بوییدمش...اما حیف که بوی تو را نمیداد...بوی کاغذ میداد...بوی آن روز های تلخ را میداد...بوی همان روزهایی که... بگذریم،فکر کنم باز هم شر و ور گوییام آغاز شده...آخر برای تو چه مهم است که بوی چه روزهایی را میداد میدانی چیست؟!حالا که دارم برایت این نامه را میخوانم،مانند تمام نامه های دیگرم مخاطبم فقط خود شنونده ات هستی،اصلا دوست ندارم فکر کنی با کس دیگری ام...آخر میدانی؟!مگر میشود به جز تو برای کس دیگری هم نوشت؟ هر شب موقع خواب یادت را محکم به آغوش میگیرم و هق میزنم...آنقدر هق میزنم که با همان چشمان خیس به خواب میروم باز هم میدانی چیست؟خواستم بدانی که خیلی وقت است که دیگر این نبض نمیزند،خواستم بدانی که خیلی وقت است که دیگر نفس نمیکشم...فقط مرده ی متحرکی هستم که به امید کمی توجهت هنوز میتوانم بر پاهای خودم بایستم،که امید دارم کمی،فقط کمی بیشتر...توجهایت را نثارم کنی تا روح و جان از دست رفته ام به وجود و جسمم برگردد
oOoOoOoOoOoO اسفند، اردیبهشتیترین حالتِ زمستان است از همان ماههایِ خوبِ خدا که جان میدهند برایِ دل را به خیابان زدنهای بیهوا و قدم زدنهایِ طولانی انگار تمامِ آدم ها، تن پوشی از مهربانی، به تن کرده اند و لب های تمامِ عابرانِ شهر گ، در صمیمانه ترین حالتِ لبخند است اسفند، به گرگ و میشِ صبح می مانَد به خورشیدی در آستانهی طلوع و به رنگهایِ بنفش و سرد و بیروحی، در آستانه ی سبز شدن اسفند یعنی زمستان رفتنیست یعنی بهار ، در راه است oOoOoOoOoOoO 👤نرگس صرافیان طوفان
*0*0*0*0*0*0*0* صفحه سفید صفحه سفید صفحه سفید و باز هم صفحه سفید شده بودند تمام حرفهای ناگفته ای که در این دل داد میزدند من را بر روی این صفحه سفید بنویس شده بودند تمام اشکهایی که ریخته نشده بودند تا تبدیل به سنگ شوند اما بی خبر از همه جا که به جای سنگی محکم به درد و بیماری و قرص های آرامبخش تبدیل شده بودند شده بودند تمام خاطرات خوب و بد گذشته که نوشته نشده بودند شده بودند تمام توصیف های من از زیبایی های بیکران او که توان نوشتنشان را نداشتم شده بودند تمام عشقی که با درد همراه شده بودند و اون اصلا حواسش نبود که دارم آروم آروم از دست میرم اصلا حواسش نبود که زندگیم شده پر از صفحات سفید مگه براش فرقی هم میکرد که صفحات زندگی من سفید باشند یا پر از سیاهی قلم؟ اصلا مگه براش فرقی هم میکرد که تا چه اندازه من او را دوست میدارم و برای بدست اوردن آغوشش تا چه اندازه عرق میریزم؟ کاش صفحات زندگی او هم سفید بودند تا بفهمد چه حالی دارد سفید بودن دفتر زندگی
..*~~~~~~~*.. بیل گیتس بعد از خوردن غذا ۵ دلار به عنوان انعام به پیش خدمت داد. پیشخدمت ناراحت شد بیل گیتس متوجه ناراحتی او شد و گفت : چه اتفاقی افتاده؟ پیشخدمت گفت: من متعجب شدم بخاطر اینکه در میز کناری، فرزند شما ۵۰ دلار به من انعام داد. درحالی که شما که پدر او هستید و پولدار ترین انسان روی زمین، فقط ۵ دلار انعام می دهید گیتس لبخندی زد و جواب معنا داری گفت: او فرزند پولدار ترین مرد روی زمینه ولی من پسر یک نجار ساده هیچ وقت گذشته ات را فراموش نکن ^^^^^*^^^^^
خیلی وقتا بدون اینکه متوجه بشی ،شاید کسی رو داخل خودش شکستی ، بی سرو صدا بدون اینکه هیچکس بفهمه شاید حتی خنده و لبخند از لبش نره خم به ابرو نیاره ولی اینو بدون خیلی راحت آدم ها میشکنند ...ای کاش میشد روی قاب چهره ی انسان ها مینوشتیم آرام تر !! شکستنی است !! شاید بهتر باشه بجای کوچیک کردن بقیه برای اینکه خودمون بزرگ بشیم ، بزرگ بشیم زمونه ی خوبی نیست راحت میشکنند ، لگد مال میکنند ، تحقیر میکنند راحت با آبرو و احساس کسی بازی میشه ... تقریبا یه مدل تفریح شده ، دلبستن ، دل شکستن ، آبرو ریختن . . . اسمشم گذاشتن عشق ، فرهنگ ، کلاس میگن قدیما خیلی بهتر بود ...ارتباطا کمتر بود ولی قدر شناسی بیشتر بود هر کس رو بخاطره خودش دوست داشتن نه بخاطره پولش و مقامش ارزش ها درست بود ، سادگی بهتر از گرگ بودن بود قلب و احساس آدما خیلی با ارزش بود ، بازیچش نمیکردند زیر کرسی دور هم صفا بود ، صمیمیت بود دلسوزوندن بود راز داری بود ، معرفت بود ... قدیمی باش همیشه هر راهی بقیه میرن درست نیست هنر اینه شکستنت ،تو نشکنی ... مثل بارون خدا باش ، کاری به این نداشته باش میخوای کجا بباری ، رو نمک زار شوره زار یا جنگل فقط ببار *** یاده ننه سیگاری و بابُزرگ یاده خونه کاهگلیشونو و بوی نمّه بارون یاده چای نباتشون زیر کرسی ذغالی بخیر
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم